اساس بازارهای مالی بر احتمالات بنا شده است. برای موفقیت در هر موضوعی باید بنیاد و اساس آن را به صورت ریشهای درک کرد. اگر ریشه یک موضوع شناخته شود، درک میوههای آن موضوع کار چندان سختی نیست. همه میتوانند در بازارهای مالی سود کنند، اما تنها حرفهایها در این بازارها باقی میمانند. درک احتمالات در معاملهگری امری ضروری برای موفقیت در این حرفه است. تو نمیتوانی بدون درکی عمیق از احتمالات، به یک معاملهگر موفق تبدیل شوی.
احتمالات در معاملهگری در عین سادگی میتواند پیچیده باشد. ممکن است احتمال رخداد یک اتفاق بسیار بالا باشد؛ اما صورت نگیرد. اما از آنطرف ممکن است احتمال رخداد یک اتفاق بسیار پایین باشد؛ اما به وقوع بپیوندد. این موضوعی است که بسیاری افراد آن را گیجکننده توصیف میکنند.
در این بخش از آموزشهای ویتارو، ما قرار است به موضوع مهم احتمالات در معاملهگری : عقاید یک معاملهگر بپردازیم و توضیح دهیم که چرا سرمایهگذارها و معاملهگرها باید درک ویژهای از کارکرد احتمالات در معاملهگری داشته باشند. قطعاً درک علم احتمالات نهتنها در حرفه معاملهگری، بلکه در تمام جنبههای زندگی نیز بسیار سودمند خواهد بود. بنابراین حتی اگر فعال بازار بورس یا دیگر بازارهای مالی نیستی، تا انتهای مقاله با ما همراه باش.
احتمال چیست؟
احتمال یعنی بررسی وقوع یک اتفاقی که شامل عدم قطعیت شود. برای مثال پرتاب یک تاس شامل عدم قطعیت است.
نتیجه پرتاب همزمان دو تاس مشخص نیست؛ زیرا در آن عدم قطعیت وجود دارد. اما احتمال به وقوع پیوستن بعضی از اتفاقات، بیش از دیگری است. اینجاست که علم احتمالات به کمک ما میآید و احتمال وقوع هر اتفاق را برایمان مشخص میکند.
تاریخچه احتمال
تئوری احتمال برای اولین بار در قرن 17 میلادی، توسط دو ریاضیدان بزرگ فرانسوی، به نامهای «بلز پاسکال» و «پیر دو فرما» مطرح شد.
شاید بتوان گفت که اولین حامی علم احتمالات قشر قماربازها بودند. مشکلات بازیهای شانس، انگیزهای شد تا این دو برای حل آن مشکلات قدم بردارند.
امروزه تئوری احتمال یک شاخه تثبیتشده در ریاضی است که در تمام علوم و جنبههای زندگی از آن استفاده میشود؛ از فیزیک و پیشبینی آبوهوا گرفته تا علم پزشکی و صنایع بیمه و بانک.
احتمال و باورهای مردم
درحالیکه اکثر مردم احتمالات را میفهمند، اما در دنیای واقعی تعداد کمی از آنها باورش دارند و آن را درک میکنند. احتمالات بیش از اینکه جنبه ریاضی داشته باشد، به متغیرهای روانشناسی وابسته است.
مردم عموماً میدانند که احتمال وقوع برخی از اتفاقات بسیار کم است و باید تصمیماتی بگیرند که شانس رخ دادنشان زیاد باشد.
آنها میدانند که ممکن است یک تصمیم عاقلانه بگیرند، اما نتیجه آن فاجعه باشد. یا ممکن است یک تصمیم احساسی و بدون فکر بگیرند، اما از نتیجه خوب آن متعجب شوند.
احتمالات در معاملهگری به معنای درک تفاوتها و جزئیات است. اما در دنیای واقعی مردم همهچیز را سیاهوسفید میبینند.
مردم تصور میکنند که اگر پیشبینی کرده باشند و آن پیشبینی درست از آب درآید، پس حق با آنهاست. و اگر پیشبینی کرده باشند و آن پیشبینی اشتباه از آب درآید، بنابراین حق با آنها نیست. این همان دید سیاهوسفید به زندگی است.
مردم دید سیاهسفید به زندگی را دوست دارند؛ زیرا تحلیل یک نتیجه، بسیار آسانتر از تحلیل پروسه فکری یک پیشبینی است.
برای مثال در همین دوران شیوع ویروس کرونا، روزنامهها تیترهایی مانند: «کارشناسها تا انتهای شهریورماه، 700 هزار کشته را پیشبینی کردند.» میزدند. اما تیتری که باید این روزنامهها بزنند، این است: «کارشناسها 95 درصد اطمینان دارند که تا انتهای شهریورماه، تعداد قربانیان ویروس کرونا بین 500 تا 850 هزار نفر خواهد بود.»
شاید این تیترها چندان جلبتوجه نکنند، اما واقعیت ماجرا را بیان میکنند. با تیتر اصلی، اگر تعداد قربانیها به 650 هزار نفر برسند، مردم میگویند که کارشناسها اشتباه کردند؛ اگرچه اعداد بسیار نزدیک به پیشبینی کارشناسها باشند. یا اگر تعداد قربانیها به 900 هزار نفر برسد، از آنها بهعنوان کارشناسهای فاجعه یاد میکنند؛ بااینکه پیشبینی کنندگان و کارشناسها میدانستند که احتمال وقوع چنین اتفاقی دور از ذهن نبود.
سوءتفاهمهای احتمالاتی در دنیای معاملهگری و سرمایهگذاری نیز شایع است. به نظر میرسد رسانهها نیز درک درستی از احتمالات در معاملهگری ندارند. اگر پیشبینیها درست از آب درآیند، به تلویزیون دعوت میشوند. اما اگر اشتباه باشند، مورد تمسخر واقع میشوند.
چرا احتمال نادیده گرفته میشود؟
شاید باورش سخت باشد اما مدلهای اقتصادی مانند تولید ناخالص داخلی و نرخ بیکاری نیز بر احتمالات استوار هستند. بالاتر گفتیم که تقریباً تمام علوم جهان از احتمالات بهره میبرند. بااینحال سؤالی که مطرح میشود، این است: «چرا احتمالات نادیده گرفته میشود؟»
قشرهای مختلفی به این سؤال پاسخ دادهاند، از ریاضیدانها و فیلسوفها گرفته تا حقوقدانها و اقتصاددانها. در دنیای معاملهگری، نادیده گرفته شدن احتمالات توسط مردم، تنها برای فرار از تلخی واقعیت است. انسان معمولاً علاقهای به دانستن آینده منفی ندارد. یعنی ذهن طوری طرحریزی شده که اتفاقات منفی را نادیده بگیرد و به سمت اتفاقات مثبت گرایش داشته باشد.
برای مثال اگر به تو بگویند 30 درصد احتمال دارد که سال آینده بازار بورس ریزش شدیدی تجربه کند، تو نگران خواهی شد و شاید حتی به خاطر آن 30 درصد منفی، 70 درصد احتمال برد را بهکل کنار بگذاری. این عدم قطعیت برای هیچکس خوشایند نیست.
اما اگر کسی به تو بگوید که قطعاً سال آینده بازار بورس ریزش خواهد کرد، تو دیگر عدم قطعیت را تجربه نمیکنی و حس بهتری نسبت به سناریو بالا داری؛ حتی اگر براثر تورم سرمایهات آب شود.
تفاوت احتمال مستقل و وابسته
وقتی یک سکه را پرتاب میکنیم احتمال خط بودن آن 50 درصد است. با پرتاب همزمان دو سکه، احتمال خط بودن هر دو سکه، 50 درصدِ 50 درصد است؛ یعنی 25 درصد. نتایج محتمل در پرتاب همزمان دو سکه، شیر – شیر، شیر – خط، خط – شیر و خط – خط هستند.
محاسبه بالا تنها در صورتی صحیح است که دو اتفاق بالا از یکدیگر مستقل باشند. پیشبینیهایی مانند پیشبینی آبوهوا، با اتفاقاتی مانند پرتاب سکه تفاوت دارند.
اگر امروز بارانی باشد، احتمال بارانی بودن فردا از آفتابی بودن بیشتر خواهد بود. و البته که احتمال بارانی بودن هوا در دو فصل پاییز و زمستان از بهار و تابستان بیشتر خواهد بود.
ما وقتی به اتفاقات جهان هستی مینگریم، میفهمیم که امکان ندارد شاهد دو اتفاق کاملاً مشابه باشیم. اتمها که شاید کوچکترین ذرات دنیای ما باشند، با ارتعاش دائمی عامل ایجاد اتفاقات مختلف هستند. برای اینکه دو اتفاق کاملاً مشابه رخ دهد، باید تمام اتمهای جهان هستی با حالتی کاملاً یکسان ارتعاش نمایند.
این موضوع در مورد معاملات بازارهای مالی نیز صادق است. مردم تصور میکنند که هر معامله به معاملهی بعدی وابسته است. مغز به شکلی طراحیشده که تمام اتفاقات را به یکدیگر مرتبط بداند. اما واقعیت این است که معاملهگری در زیرشاخه احتمالات مستقل قرار میگیرد.
هیچ دو معاملهای به دیگری وابسته نیست. ممکن است ده معامله متوالی سودده باشند و تو را به اوج اعتمادبهنفس برسانند؛ اما در معامله یازدهم ورق برگردد و به طور ناگهانی ضرر بسیار سنگینی را متحمل شوی.
تفاوت اصلی یک معاملهگر حرفهای با معاملهگر مبتدی در چیست؟
ثروت نامحدودی در بازارهای مالی وجود دارد و مردم انتظار دارند که به این ثروت دست پیدا کنند. اما واقعیت میگوید که مردم هنوز ذهنیت لازم برای دستیابی به این ثروت نامحدود را ندارند. اگر همین حالا از ما بپرسند که ثروت نامحدود چیست، هیچ پاسخی برای آن نداریم. زیرا هنوز درکی صحیح از ثروت نامحدود در ذهنمان شکل نگرفته است.
معاملهگرهای حرفهای هرکدام با منطق و استدلال خود، به درک درستی از ثروت نامحدود موجود در بازارهای مالی رسیدهاند. آنها میدانند که حرفهای بودن به معنای توانایی پول درآوردن نیست.
تقریباً همه انسانهای بالغ و سالم، میتوانند در بازارهای مالی، بدون داشتن هیچ نوع دانش و تجربهای سود کنند. برای پول درآوردن در بازارهای مالی نیازی به حرفهای بودن نیست. تنها مهارت لازم برای کسب سود، توانایی کار کردن با موس یا صفحه لمسی تلفن همراه است. با یک کلیک موس یا لمس صفحه، میتوان سهمی خریداری کرد و به سود رسید. اما برای کسب درآمد مداوم و باثبات در این بازارها، باید حرفهای بود. ثبات در نتایج، تفاوت اصلی یک معاملهگر حرفهای با یک معاملهگر مبتدی است.
هم معاملهگران حرفهای و هم معاملهگران مبتدی، همگی در بازارهای مالی پول از دست میدهند. اکثر مردم تصور میکنند که ضرر کردن در دنیای معاملهگرهای حرفهای بسیار نادر است. اما واقعیت این است که در منحنی عملکرد معاملهگرهای حرفهای، همیشه خطوط نزولی وجود دارد. این خطوط نزولی، تنها نماگر ضررهای استانداردی هستند که هر معاملهگر حرفهای بهطور مداوم تجربه میکند.
اما در این موضوع نیز، یک تفاوت اصلی میان ضرر کردن یک معاملهگرحرفهای با مبتدی وجود دارد و آن، کنترل ضرر است. حرفهایها هم از نظر کمیتی و هم از نظر درصدی، نسبت به مبتدیها کمتر ضرر میکنند. این موضوع در بلندمدت منجر به ثبات در کسب درآمد میشود.
هدف از درک احتمالات در معاملهگری چیست؟
برای دستیابی به نتایج باثبات در معاملهگری، باید به یک ذهنیت ایدهآل دست پیدا کنی. ما انتظار نداریم که پس از خواندن این مقاله احتمالات در معاملهگری را درک کنی و به ذهنیتی ایدهآل یک معاملهگر حرفهای برسی. پروسه رسیدن به ذهنیت ایدهآل حتی ممکن است چندین سال طول بکشد.
ثبات در معاملهگری به معنای هرگز ضرر نکردن نیست؛ بلکه رسیدن به یک منحنی صعودی در بلندمدت است. در این منحنی صعودی همواره نزولهای اجتنابناپذیر وجود دارند، اما کلیت این نمودار همواره صعودی باقی خواهد ماند.
ما ضرر خواهیمکرد. این امر اجتنابناپذیر است. اما این ضررها باید کنترلشده و به اشتباهات کوچک تبدیل شوند. معاملهگرهای حرفهای ضررهای خود را همیشه در کنترل خود دارند. برخلاف یک معاملهگر حرفهای، منحنی صعودی بلندمدت یک معاملهگر مبتدی معمولاً نشاندهنده نوسانهای بسیار بزرگی است.
احتمالات در معاملهگری و دستیابی به ذهنیتی کلینگر
با درک احتمالات در معاملهگری بادید کلی به معاملات خود نگاه خواهی کرد. اصلاً هدف از درک احتمالات در معاملهگری رسیدن به یک ذهینت و دیدی کلینگر است. منظور از دید کلی، یعنی معامله با حس بیخیالی و خونسردی مطلق است. ذهنیت کلینگر به نتیجهی یک معامله منفرد اهمیتی نمیدهد، بلکه مجموعهای از معاملات را بهعنوان عملکرد خود در نظر میگیرد.
برای مثال، یک معاملهگر حرفهای، بیست معامله متوالی انجام میدهد. او حتی ممکن است شش معامله متوالی ضرر کند. اما اگر توانسته در مجموع این بیست معامله به بازدهی مثبتی دست پیدا کند، میتواند عملکرد خود را مثبت ارزیابی نماید.
یکی از ارزشمندترین ذهنیتهایی که معاملهگرهای حرفهای در خود پرورش دادند، این است که باور دارند، برای موفقیت در بازارهای مالی، نیازی به دانستن اتفاقات آینده ندارند.
یک معاملهگر حرفهای نه میداند و نه اهمیتی میدهد که نتیجهی هر معامله بهصورت واحد چه خواهد شد؛ زیرا او احتمالات در معاملهگری را درک کرده و بادید کلی به معاملاتش مینگرد. دید او به معاملات به هیچ وجه به صورت واحد و منفرد نیست؛ به همین دلیل است که همه معاملهگرهای حرفهای در طول معاملات با خونسردی مطلق به معامله میپردازند. زیرا میدانند که نتیجه یک معامله اصلاً اهمیتی ندارد و نتایج معاملات به صورت گروهی باید مورد سنجش قرار گیرند.
یک معاملهگر حرفهای میداند، تنها کسانی از تحرکات قیمتی یکچیز خبر دارند که خودشان عامل آن تحرکات قیمتی باشند. تو به عنوان یک معاملهگر خرد هرگز نمیتوانی نتیجه یک معامله را با اطمینانی صد در صدی پیشبینی کنی. چنین چیزی حتی در تصورها هم امکان پذیر نیست.
ریشه تحرکات قیمتی در چیست؟
چرا یک قیمت از نقطهای به نقطهی دیگر حرکت میکند؟ این سؤالی است که مارک داگلاس فقید، معاملهگر و نویسنده مشهور آمریکایی مطرح میکند. او معتقد است هیچکس نمیتواند پاسخ صحیحی به این سؤال بدهد.
میتوان گفت که حق با مارک داگلاس است. زیرا متغیرهای نامحدودی در به حرکت درآوردن قیمت یکچیز دخیل هستند که در نظر گرفتن همه این متغیرها کاملاً و عملاً غیرممکن هستند.
«در بازار اشخاصی وجود دارند که با دارا بودن منابع مالی و روانی، عمداً باعث صعود و نزول قیمت میشوند.» مارک داگلاس این افراد را «معاملهگرهای دینامیک» مینامد. بانکها، نهادهای دولتی و مدیران صندوقهای سرمایهگذاری ازایندست از افراد هستند.
این اشخاص از تکنیکهای زیادی برای خریدوفروش اوراق بهادار استفاده میکنند. یکی از شایعترین تکنیکها، روش «مزایده معکوس» (Reverse Auction) است. در این تکنیک، فرد ظاهراً برعکس هدف خود عمل میکند؛ یعنی برای فروش اوراق بهادار موردنظر، قیمتش را تا حد زیادی بالا و برای خرید، تا حد زیادی پایین میآورد.
برای مثال فرض کن بانکی میخواهد 400 میلیارد تومان از یک سهم کوچک خارج نماید. اگر بخواهد به روش معمول این کار را انجام دهد، قیمت سهم ریزش میکند؛ زیرا 400 میلیارد تومان پول زیادی برای یک سهم کوچک است.
بنابراین بانک باید ابتدا قیمت آن سهم را با جمعآوری سفارشهای فروش بالا ببرد تا آن سهم ازنظر عموم مردم جذاب شود. سپس، 400 میلیارد تومان از سهام خود را با بالاترین قیمت به مردم فروخته و به دارایی نقد تبدیل کند.
به همین دلیل درک احتمالات در معاملهگری از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. تو اگر درک کنی که تنها یک نفر، با دارا بودن منابع مالی و روانی، میتواند جهت قیمتی یک سهم را کاملاً تغییر دهد، دیگر از سودهایت خوشحال و از ضررهایت ناراحت نمیشوی. اگر بتوانی احتمالات در معاملهگری را با صورت عمیق و ریشهای درک کنی، آن حس خونسردی مطلق و اهمیت ندادن به نتیجه یک معامله واحد، به صورت آنی در تو پدید میآید.
کاربرد ابزارهای تحلیلی
ابزارهای تحلیلی، رفتار جمعی مردم (Collective Behavior) را بررسی میکنند و به ما نشان میدهند که احتمال رخداد یک اتفاق، بالاتر از دیگری است. بازهم برای تأکید بیشتر، تکرار میکنیم که این ابزارها:
- رفتار جمعی مردم را بررسی میکنند.
- احتمال رخداد یک اتفاق را به ما نشان میدهند.
این دو پارامتر مهم، به ما میگویند که هیچ راهی برای تحلیل و پیشبینی رفتار یک فرد (معاملهگر دینامیک) در این جهان وجود ندارد و همه تحلیلها – اعم از تکنیکال یا بنیادی – عدم قطعیت دارند.
با این توصیفها، آیا این ابزارها و روشهای تحلیلی کاربردی دارند؟
قطعاً بله. روشهای تحلیلی مختلف مانند تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی اگرچه قطعیت ندارند، اما با کمک این روشها میتوان سیستم معاملاتی ساخت که در مجموعهای از معاملات، بازدهی بسیار خوبی به ارمغان آورند.
روشهای تحلیلی نه تنها از منظر معاملهگرها قابل اعتماد هستند، بلکه از دیدگاه علمی و آماری نیز چندین و چندبار کاربردی بودن آنها اثبات شده است. تحلیل تکنیکال کاربردی است؛ زیرا فرقی نمیکند که دکتر باشد یا باغبان، مردم همیشه به صورت جمعی در شرایط مختلف واکنش یکسانی به اتفاقات میدهند.
موضوع مهمی که باید به آن توجه شود، این است که این تحلیلها برای پیشبینی نتیجه یک معامله واحد ساخته نشدهاند. بلکه، به معاملهگر کمک میکنند که مجموعهای معاملات را به سوددهی برساند.
برای درک این موضوع یک سکه سفارشی را تصور کن. این سکه طوری تنظیمشده که احتمال خط آمدنش 60 درصد باشد. ما قرار است این سکه را پرتاب کنیم. آیا میتوانی با قاطعیت نتیجه یکبار پرتاب سکه را پیشبینی کنی؟ قطعاً خیر. زیرا بااینکه احتمال خط آمدن بیشتر است، اما بازهم هنوز 40 درصد امکان دارد که نتیجه شیر باشد.
اما اگر قرار باشد نتیجه 100 بار پرتاب همان سکه را پیشبینی کنیم، وضعیت فرق خواهد کرد. نمیتوان بهصورت دقیق گفت که کدامیک از پرتابها خط میآید، اما میتوان گفت که 60 پرتاب از 100 پرتاب قطعاً خط خواهد بود.
بازار همیشه از الگوهایی ثابت پیروی میکند و حافظه دارد. دقیقاً به همین دلیل است که روشهای تحلیلی کاربردی هستند؛ زیرا این روشها سازوکار مشابهی دارند. امکان ندارد که یک سیستم معاملاتی بتواند نتیجه یک تحلیل واحد را پیشبینی کند، اما با توجه به دانش معاملهگر، میتواند مجموعهای از معاملات را بهصورت درصدی پیشبینی نماید.
در این رابطه، نقلقولی طلایی از مارک داگلاس فقید وجود دارد که به نظر ما، باید در جلد همه کتابهای معاملهگری درج شود:
«آنالیز تکنیکال بازار را به جریانی نامحدود از فرصتها تبدیل خواهد کرد. اما نه بر اساس معاملات واحد؛ بلکه بر اساس مجموعهای از معاملات بهصورت درصدی.»
کازینو و احتمالات در معاملهگری
تنها راهی که میتوان از راه قمار به ثروت رسید این است که صاحب یک کازینو باشی. در مثال پرتاب سکه وقتی میخواهی بر روی خط یا شیر آمدن شرطبندی کنی، ابتدا باید پول بپردازی، سپس منتظر ایجاد یک الگو برای برد بمانی.
اما در بازارهای مالی با کمک ابزار تکنیکال، الگوها از قبل ایجادشدهاند و تو پس از بررسی احتمالات، سرمایه خود را وارد معامله میکنی.
حتی اگر بزرگترین قماربازها مشغول شرطبندی شوند، بازهم کازینو همیشه برنده است. شاید چند روزی ضرر کند، اما در انتهای ماه همیشه سودده خواهد بود. میخواهی صاحب یک کازینو شوی؟ ذهنیت کلینگر را با درک احتمالات در معاملهگری در خود پرورش بده.
سیستم معاملاتی به تو کمک میکند که صاحب یک کازینو شوی؛ زیرا ابزارهای تحلیلی احتمالات را به نفع تو تغییر دادهاند. شاید چند معامله به ضرر ختم شود، اما مجموعهای از معاملات قطعاً نتایج خوبی را به همراه خواهد داشت.
نقش تمرکز در معاملهگری
برای موفقیت در بالاترین سطح معاملهگری باید بهشدت متمرکز باشی. در معاملهگری حرفهای، ممکن است قیمت یک سهم یا یک جفت ارز در یکچشم به هم زدن افت شدیدی کند. برای مثال در سال 2015، جفت ارز USDCHF در مدت کوتاهی بیش از 25 درصد افت را تجربه کرد.
هر شخصی به مدت محدودی میتواند بهصورت پیوسته متمرکز باشد. بعضیها ده دقیقه و بعضیها تا چندین روز میتوانند متمرکز بمانند. معامله کردن در خارج از این محدوده تمرکز همیشه به از دست دادن پول میانجامد.
همه دانستهها تا زمانی که به باور نرسیده باشند، ارزشی ندارند، تمامی باورها اگر عملی نشوند، کاربردی نخواهند داشت و برای عملی کردن باورها، باید بر هدف متمرکز بود.
یک معاملهگر حرفهای بر پروسه معاملهگری متمرکز است، درحالیکه معاملهگرهای مبتدی تنها به فکر پول درآوردن هستند. این موضوع تمرکز معاملهگرها را از هدف اصلی، یعنی ثبات در نتایج، دور میکند.
اگر تحلیلهای تو سیگنال مثبتی نشان دادند، دیگر بیشازحد فکر نکن. زیرا چیزی برای تفکر وجود ندارد. این معامله ممکن است سودده یا زیانده باشد و تو هیچ راهی برای فهمیدن این موضوع نداری. بنابراین بهمحض مشاهده سیگنال مثبت، وارد معامله شو و با حفظ تمرکز، به سراغ معامله بعدی برو.
پس از خواندن این مقاله ما انتظار داریم که به پنج حقیقت بنیادی در طول حرفه معاملهگری پایبند باشی:
- هر اتفاقی ممکن است رخ دهد.
- هرلحظه در این جهان خاص است.
- ابزارهای تحلیلی تنها نشاندهنده احتمال رخداد یک اتفاق هستند.
- برای کسب درآمد ثابت در حرفه معاملهگری، نیازی به دانستن اتفاقات آینده نیست.
- نتیجه یک معامله واحد تصادفی است، اما مجموعهای از معاملات قابل پیشبینی هستند.
ریشه تمام ترسها و طمعها، در باور نداشتن به موضوع احتمالات در معاملهگری است. این موضوع، اساس و بنیان معاملهگری حرفهای است. تا زمانی که یک معاملهگر به این باور نرسیده باشد که درنتیجه یک معامله عدم قطعیت وجود دارد، هرگز معاملهگر موفقی نخواهد شد.
ما امیدواریم پس از مطالعه مقاله احتمالات در معاملهگری : عقایده یک معاملهگر، به اهمیت موضوع احتمالات هم در معاملهگری و هم در زندگی پی برده باشی. درک احتمالات و استفاده از آن نهتنها عملکرد تو در سرمایهگذاری و معاملهگری را بهبود میبخشد، بلکه میتواند کل زندگیات را نیز دگرگون نماید.
در انتها اگر این پست را پسندیدی، حتماً با دوستانت به اشتراک بگذار و ما را در شبکههای اجتماعی به آدرس @vitaroir دنبال کن. نظرات و سؤالاتی که برای ما ارسال میکنی محرک ما برای ادامه کار است. وقتی نظراتت را میخوانیم بسیار خوشحال میشویم. این بازخوردها مایه دلگرمی ماست و انگیزهٔ ما را برای رسیدن به هدفمان دوچندان میکند.
متشکریم که با ما همراه بودی، تا بعد.
این پست دارای 3 نظر است
سلام وقت شما بخیر
مقاله فوقلاده ای بود واسه کسی که تشنه این جور مباحث است
دیدگاهمو نسبت به استراتژی تغییر داد
واقعا ممنونم مرسی
خیلی متشکرم که وقتی که گذاشتید و ممنونم که ارزشش رو درک کردید!
سپاس فراوان . استفاده کردم ممنون