«پشت این ماسک، بیش از گوشت و استخوان است. پشت این ماسک، یک آرمان است، آقای کریدی. و یک آرمان ضدگلوله است.» فیلم سینمایی وی فور وندتا (به انگلیسی: V For Vendetta)، به کارگردانی جیمز مکتیگو، یکی از آن معدود فیلمهایی است که هر سکانس مهم آن بر روی کنایات تاریخی، نمادگرایی و فلسفه متمرکزشده است. فیلم با انقلاب علیه رژیم دیکتاتوری نورسفایر به اوج داستانی خود میرسد؛ مردم در خیابانها رژه میروند، وی وارد ظاهر میگردد و ساختمان پارلمان با خاک یکسان میشود. اما آلن مور داستان پیچیدهتری را در مورد قدرت، مردم و سیاست به ما عرضه میکند: چه زمانی انقلاب توجیه پذیر میشود؟ چه چیزی قدرت حکومت را توجیه پذیر میکند؟ و چه زمانی، تو بهعنوان یک شخص مستقل، میتوانی در برابر آنها بسیج شوی؟
چارچوب فیلم
از همان سکانس آغازین فیلم، چارچوب دیکتاتوری صدراعظم برای ما به تصویر کشیده میشود. این چارچوب، قبل از انقلاب اصلی فیلم پایهریزی و شالوده آن «جامعه نوین»، بر روی اتفاقاتی مانند فاجعه بیولوژیکی، خشکسالی، جنگ، گرسنگی و قحطی بنا شده بود:
یکزمانی شما حق اعتراض، تفکر و سخن آزادانه داشتید، اما حال دوربینها، رادارها و سیستمهای نظارتی دارند که در هرجایی شما را تحت نظر میگیرند و شما را وادار به اجرای دستورات بیچون چرای خود میکنند.
در این جامعه، حکومتنظامی در شب برقرار است، روشهای رادیکالی جستجو و تفتیش اجرا میشود و در تمام سطوح جامعه نظارت شدید و افراطی وجود دارد. حال ما در ادامه خواهیم دید که چطور رژیم دیکتاتوری صد اعظم، چنین اقدامات افراطی را توجیه میکند. وی (شخصیت اصلی فیلم با نام V) توضیح میدهد:
ترس بر شما غلبه کرد، اضطراب سراسر وجودتان را فراگرفت و باعث شد تا به صدراعظم، آدام ساتلر روی بیاورید. او به شما وعده نظم داد. او به شما وعده صلح داد. تنها چیزی که درازای آن میخواست، سکوت و فرمانبرداری شما در کمال رضایت بود.
نقش فلسفه هابز در فیلم
کلمه رضایت (Consent) در اینجا معنادار است. مکتیگو از ایده دوگانه ترس و رضایت برای توصیف فلسفه توماس هابز، فیلسوف سیاسی قرن هفدهم استفاده میکند. اگر بخواهیم این مفهوم را بسیار ساده توضیح دهیم، میتوانیم به اثر معروفش لوایتان (به انگلیسی: Leviathan) مراجعه کنیم و دریابیم که چه چیزی قدرت حکومت را توجیه پذیر میکند. دو استدلال در اینجا مطرح است:
- قدرت دولت با رضایت مردم توجیه پذیر میشود. مردم باید رضایت داشته باشند که دولت، بر روی آنها قدرت، حاکمیت و سرپرستی داشته باشد.
- ترس از مرگ، بهصورت ذاتی بالاتر از همهچیز قرار دارد. اگر دولت و یا حکومتی وجود نداشته باشد، هیچچیز، حتی زندگیات نیز تضمینشده نخواهد بود، زیرا انسانهای آزاد و بدون حکومت مرکزی، درنهایت یکدیگر را برای زمین، منابع و همسر خواهند کشت. حال اگر زندگی ما و اطرافیانمان درخطر باشد، مفاهیم دیگری مانند آزادی عقیده، آزادی عمل و حق تعیین سرنوشت ارزشی نخواهند داشت و حتی رسیدن به آنها غیرممکن خواهد بود.
«وی» بهصورت غیرمستقیم از عنصر احساسات، در سخنرانی انقلابیاش بهره میبرد:
من میدانم چرا قبول کردید، چون ترسیده بودید! کاملاً طبیعی است، جنگها، ترس و وحشت، بیماریها، عوامل تأملی بودند که بهواسطه آنها منطق شما را فاسد کردند و چشم بصیرتتان را دزدیدند.
یک کلاس بدون معلم را تصور کن. علی سه خودکار دارد و میداند که امیر سعی نمیکند خودکارهایش را از او بگیرد، زیرا معلم تنبیهش خواهد کرد. حال اگر معلم از کلاس خارج شود، چیزی جلوی امیر را برای کتک زدن علی و گرفتن خودکارهایش نخواهد گرفت. ازنظر هابز، کلاس درس بدون معلم مانند جامعه بدون دولت است:
در وضع طبیعی (به انگلیسی: State Of Nature)، سود، معیار حق است.
توجیه پذیری قدرت حکومت
حال کم کم میتوانیم درک کنیم که چطور رژیم نورسفایر صدراعظم، قدرت را توجیه پذیر میکند. هر حکومتی که بتواند امنیت، نظم و صلح را برقرار نماید و ما را از آن ترس همیشگی از مرگ نجات دهد، از وضع طبیعی بدون حکومت لزوماً بهتر است؛ اصلاً هم اهمیتی ندارد که آن رژیم چه قدر ظالم باشد. به عبارت دیگر قدرت در دست صدراعظم توجیه پذیر است زیرا:
- مردم به او رأی دادند.
- رژیم، مردم را از وضع طبیعی خارج و ترس دائمیشان از مرگ را برطرف کرد.
ازنظر هابز، این دو مورد تنها موارد موردنیاز برای مشروعیت یک دولت هستند. بهطور بنیادین، ترس از مرگ اصل حاکم برکنش انسان در فلسفه هابز است. حال اگر ایده بدون حکومت (آنارشیسم) را جامعهای پر هرجومرجی در نظر بگیریم که اشخاص، آنقدر از جانشان ترسیدهاند که نه میتوانند غذا بخورند، نه آب بنوشند، نه خانواده تشکیل دهند و یا حتی نتوانند نفس بکشند، آنوقت هیچ انقلابی نمیتواند بر ضد این رژیم توجیه پذیر باشد. خود صدراعظم این موضوع را توضیح میدهد:
شک، این کشور را به قعر هرجومرج میفرستد و من هرگز اجازه نخواهم داد چنین اتفاقی بیفتد. امنیت کشور به اطاعت کامل و بیچونوچرای همه مردم بستگی دارد.
رژیم ساتلر باید مشروع باشد، زیرا نیازهای ابتدایی انسان را فراهم میآورد. نیازهایی مانند امنیت، نیازی که وضع طبیعی نمیتواند آن را تأمین کند. فیلم وی فور وندتا، مستقیماً این پیشفرض را به چالش میکشد و بنیان مشروعیت سیاسی مدل ارائه شده را زیر سؤال میبرد. پسازاینکه ایوی (شخصیت زن و نقش دوم داستان)، «وی» را با اسپری فلفل از دست پلیس نجات میدهد، ناگهان وحشت میکند و خودش این عملش را زیر سؤال میبرد. در این سکانس، ایوی بر اساس ذات انسانی، فطری و غریزیاش عمل کرد. اما مسئله اینجاست که انگیزه این کار او، از ترس از مرگ نشات نگرفته بود؛ اتفاقاً، حمله به یک پلیس میتواند او را به کشتن دهد. در آن لحظه، او عملی را انجام داد که خودش هم دقیقاً نمیدانست علتش چیست.
فراتر از بقا
در اینجاست که برای اولین بار، فیلم چیز دیگری را بهغیراز ترس از مرگ به ما معرفی میکند؛ چیزی که از ترس قدرتمندتر و به قلب و مرکز ذات طبیعی و فطری انسان نزدیکتر است. از این نقطه به بعد، فیلم بر روی تبدیل ایوی از یک فرد ترسان به شخصی نترس متمرکز میشود. در ادامه، فیلم به نقطه اوج خود میرسد، وقتیکه عموم مردم درست مانند ایوی به یک دگرگونی عمیق میرسند و از ترسان به نترس تبدیل میشوند. آن مردم در برابر سربازان مسلحی که مسیر منتهی به پارلمان را بسته بودند، رژه سکوت میروند و به دنبال مفهومی عمیقتر از زندگی خود هستند. در این هنگام، مکتیگو به مخاطبینش یک سؤالی را عرضه میکند: حال چه چیزی قدرت حکومت را توجیه پذیر میکند؟ ازنظر هابز، امنیت در پایینترین قسمت هرم نیازهای بشری قرار دارد و بدون آن، بقیه نیازها بیمعنی میشوند. حکومت، بایستی مشروع باشد زیرا میتواند از ابتداییترین خواسته بشر، یعنی امنیت، دفاع کند. اما اکنون که آن نیاز کنار رفته، چه اتفاقی میافتد؟
فیلم میگوید مردم میتوانند آرمانهای آزادیخواهی را مقدمتر از امنیت و سود و منفعت شخصی قرار دهند. اگر این صحیح باشد، پس رژیم ساتلر دیگر نمیتواند از اساسیترین اصل انسان (آزادی) حفاظت کند. اساس، پایه و بنیان هرم گمشده و وقتی اساس یک ایده ریزش کند، همهچیز با آن فرو خواهد ریخت. البته فیلم میخواهد مفهوم امنیت و آزادی را بهطور کامل جدا از یکدیگر نشان دهد که چنین چیزی صحیح نیست. وقتی آزادی مطلق در جامعه بهصورت فردی و جمعی برقرار باشد، پس هیچکس حق ندارد آزادی (یا امنیت) شخص دیگری را سلب کند. اگر چنین اتفاقی رخ دهد، آن جامعه دیگر آزاد نیست. زیرا مفهوم آزادی، تنها زمانی تحقق مییابد که همه افراد در یک جامعه آزاد مطلق باشند.
توجیه پذیری انقلاب
حال با این اندیشه، انقلاب «وی» در فیلم توجیه پذیر میشود، زیرا وضع طبیعی بدون حکومت یا آنارشیسم، به حکومتی که اساسش بر ترس از مرگ بناشده، ترجیح داده خواهد شد. ترس از مرگ، دیگر اساس، پایه و بنیان نیازهای اساسی انسان نیست، بلکه آزادی و حق تعیین سرنوشت در ابتداییترین بخش هرم قرار میگیرد. حتی اگر در وضع طبیعی نظمی برای محافظت از جان و مال انسانها وجود نداشته باشد، اهمیتی ندارد، زیرا فرصتی برای آزادی بیان، آزادی عمل و حق تعیین سرنوشت فردی وجود دارد و همانطور که توضیح داده شد، این مفاهیم جایگزین ایده امنیت شدند. البته شاید آنارشیسم در تئوری بتواند به مردم آزادی بدهد، اما در عمل این امر امکانپذیر نخواهد بود و یک جامعه آنارشیست، به هیچوجه نمیتواند آزادی را برای مردمش به ارمغان بیاورد.
اما این انقلاب هنوز بهطور کامل توجیه پذیر نشده است، چون ما هنوز با یک وضعیت عجیب مواجه هستیم. حال اگر مفاهیمی مانند آزادی بیان و آزادی عقیده میتوانند تعیین کنند که چه زمانی یک انقلاب توجیه پذیر میشود، پس در کجا «حق انقلاب کردن» وارد میدان خواهد شد؟ برای مثال، آیا تو بهعنوان یک شهروند عادی میتوانی ساختمان مجلس را تنها به این دلیل که دولت به تو اجازه تردد و عبور مرور در طرح ترافیک را نداده، منفجر کنی؟ مسئله اینجاست که اگر ما بخواهیم به تکتک اعضای جامعه (بهصورت فردی) اجازه دهیم که تعیین کنند آیا حکومت مشروع است یا خیر، نتیجه آن چیزی جز مجموعهای از شورشهای کوچک و بیثباتی اجتماعی و بازگشت به خانه اول نخواهد بود.
مشکل باقیمانده
در بخش سوم فیلم است که وی بهصورت مستقیم به این مسئله فلسفی پاسخ میدهد:
ایوی: پس واقعاً قرار است اتفاق بیفتد، اینطور نیست؟
وی: اتفاق خواهد افتاد، اگر تو بخواهی. حقیقت این است که تو به من ثابت کردی که من اشتباه میکنم؛ تصمیم اینکه چه کسی حق دارد این اهرم (اهرمی که قطار حامل بمب را به ساختمان پارلمان هدایت میکرد) را فعال کند، با من نیست. فردا دنیای متفاوتی خواهیم داشت، مردم متفاوتی شکل خواهند گرفت. این تصمیم، متعلق به آنهاست.
در سراسر فیلم، ما میبینیم که انگیزه وی نهفقط از عدالت، آزادی و آرمانهای والای دیگر، بلکه از خشم و انتقام نیز تغذیه میشود. وی بعداً متوجه میگردد که انگیزه انتقام شخصی علیه رژیم نورسفایر نمیتواند انقلاب را توجیه پذیر کند. تحریک و تهییج مردم یک موضوع کاربردی، عملگرایی و ماکیاولیستی برای موفقیت نقشه «انتقام شخصی» او بود. اما در ادامه مشخص شد، بدون آنکه «وی» بخواهد و بداند، همین حرکت عمومی مردم باعث توجیه پذیر شدن انقلاب و مشروعیت آن شد. ایوی، بهعنوان نماینده مردم انگلیس، باید شخصی باشد که اهرم را فعال میکند. این عمل نمادین، نابود کردن ساختمان پارلمان را از یک عمل صرفاً تروریستی و انتقام شخصی، به خواست و اراده عمومی مردم، اصل صحیح و انقلابی توجیه پذیر تبدیل کرد. در اینجا بود که ما متوجه میشویم از نظر فیلم، انقلاب نه یک حق فردی، بلکه یک حق جمعی است.
در انتها باید به یک نکته مهم نیز اشاره کنیم. نویسنده در طول فیلم نتوانست توصیف (و نه تعریف، زیرا اگر ما آزادی را تعریف کنیم، آن را محدود کردیم و پر واضح است که محدودیت، دقیقاً در نقطه مقابل آزادی قرار دارد.) دقیقی از آزادی مورد نظر «وی» به ما ارائه دهد. شاید «وی» اصلاً برنامهای برای جامعه پساانقلابی نداشت و فقط و فقط به فکر انتقام شخصی خودش بود. به نظر میرسد درک او از آزادی، تنها به انتقام از مسببین سرنوشت تاریکش محدود میشود. در اینصورت طبیعی است که نتواند توصیف فلسفی و توجیه پذیری از مفهوم آزادی در جامعهاش ارائه دهد. اگر مردم نتوانند بر روی مفهوم آزادی به یک توصیف مشترک برسند، چیزی جز وقایع پس از انقلاب سریال آقای ربات (به انگلیسی: Mr. Robot) در انتظار انقلابیون نخواهد بود.
نتیجهگیری
با اینکه مکتیگو چیزی از جامعه پساانقلابی «وی» به ما نشان نمیدهد، اما با توجه به عدم ارائه برنامهای مشخص و توصیف دقیقی از مفاهیم آرمانی مانند آزادی و عدالت، نمیتوان آینده خوبی را برای جامعه متصور شد. در هر صورت، وی فور وندتا به ما نشان میدهد که ترس از مرگ (یا بقا) بهطور ذاتی در اولویت انسان قرار ندارد، بلکه بشریت قادر است کرامت انسانی و آزادی را بالاتر از جانعزیزش قرار دهد. حال اگر این مفاهیم والا مهمتر از منافع شخصی باشند، پس حکومتها، حتی اگر امنیت مردم را هم تأمین کنند اما در ازای آن نتوانند آزادی را برایشان فراهم آورند، مشروعیت خود را از دست خواهند داد. این بدان معناست که وضع طبیعی بدون حکومت، با وجود همه نقصها و کاستیهایش به حکومت ترجیح دادهشده است. بههرحال این تصمیم، یک تصمیم فردی نیست و همه مردم باید این انقلاب را بخواهند. چنین انقلابی باید در قلب همه مردم و با رضایت نسبی آنان صورت بگیرد.همانطور که تاریخ به ما اثبات کرده و همچنین توسط بزرگان وعده داده شده، اگر همه مردم یک چیز را بخواهند، هیچ شکی نیست که قطعا به آن خواهند رسید.
این پست دارای یک نظر است
منابع:
V For Vendetta
Tim Hickson
Serem01
TwotheFuture
Hello Future Me