یک فروشگاه مواد غذایی در نیویورک وجود دارد که به ازای هر مترمربع، 4 برابر بیشتر از دیگر فروشگاههای منطقه فروش میکند. 10 هزار نفر در آنجا کار میکنند و نکته جالب اینجاست که مدیرعامل هم ندارد. نام این فروشگاه، پارک اسلوپ فود کو-آپ (به انگلیسی: Park Slope Food Coop) و یکی از 3 میلیون شرکت تعاونی (به انگلیسی: Cooperative و بهاختصار Co-op) در سراسر دنیا است. شرکتهای تعاونی، بخش بزرگی از اقتصاد جهان را در اختیار دارند. حدود 280 میلیون نفر (10 از نیروی کار دنیا) در این شرکتها کار میکنند و هرسال 2 هزار میلیارد دلار از درب این شرکتها عبور مینماید. چطور میشود که یک شرکت با بیش از 10 هزار کارمند و کارگر، بدون مدیرعامل باشد؟ در این بخش، ابتدا در مورد نحوه عملکرد شرکتهای تعاونی و چرایی به وجود آمدن آنها صحبت میکنیم و سپس از مزایای شرکتهای بدون مدیرعامل خواهیم گفت.
شرکت تعاونی چیست؟
قبل از صحبت در مورد مزایای شرکتهای بدون مدیرعامل باید بفهمیم که شرکت تعاونی چیست. به سال 1884 میلادی بازمیگردیم. یک گروه 24 نفره از بافندگان در کشور انگلیس، تصمیم گرفتند که یک مغازه را بهصورت مشارکتی مالک شوند. آنها مواد اولیه را بهصورت عمده و به شکل مستقیم از عرضهکننده اصلی دریافت میکردند تا بتوانند در مورد قیمت چانه بزنند و چیزهایی را تهیه کنند که با روش دیگری قابلدستیابی نبود. آنها مغازه را به شکل جمعی و دموکراتیک اداره میکردند که در آن زمان بسیار ارزشمند و قابلتوجه بود. شرکت راچدیل سوسائتی (به انگلیسی: Rochdale Society) اولین شرکت تعاونی در جهان نبود، اما اولین شرکتی بود که اصول اولیه شرکتهای تعاونی را منتشر کرد؛ اصولی که حتی امروز نیز از آن استفاده میشود.
امروزه انواع و اقسام شرکتهای بدون مدیرعامل وجود دارد. آرایآی (به انگلیسی: REI) در آمریکا و گروه اِس (به انگلیسی: S Group) در فنلاند، شرکتهای بدون مدیرعامل بزرگ مصرفی هستند. انجمنهای اعتباری و شرکتهای بیمه مشترک، شرکتهای بدون مدیرعامل در بخش مالی هستند. اگر هم کشاورزان و دیگر تولیدکنندگان با یکدیگر جمع شوند، به آنها شرکتهای تعاونی تولیدکننده میگویند. در کنار اینها، شرکتهای بدون مدیرعامل کارگری مانند ماندراگان (به انگلیسی: Mondragon) در اسپانیا و چیز بُرد (به انگلیسی: Cheeseboard) در کالیفرنیا وجود دارند که هدفشان فراهم آوردن شغل برای افراد در انجمن است.
رهبری در شرکتهای بدون مدیرعامل
بعضی از شرکتهای تعاونی مصرفی بدون مدیرعامل مانند پارک اسلوپ، نیازمند کار کردن نوبتی اعضا در فروشگاه هستند. درازای این کار، آنها 15 تا 50 درصد تخفیف خرید در همان فروشگاه را دریافت و بر نوع محصولات قابلفروش اعمالنفوذ میکنند. بهطورکلی سه موضوع مهم در مورد شرکتهای تعاونی وجود دارد:
- مالک همه شرکتهای بدون مدیرعامل خود اعضا (مصرفکنندگان، تولیدکنندگان، کارگران و …) هستند. برخلاف شرکتهای سنتی که میتوانند سهامدار خارجی (خارج از اعضای اصلی) داشته باشند، همه مالکان تعاونی، خودشان عضو عادی هم هستند.
- هدف شرکتهای بدون مدیرعامل رسیدن به سود حداکثری نیست. خیلیها سود زیادی به دست میآورند، اما مأموریت مرکزی و اصلی کسب سود نخواهد بود. بنابراین ارزشگذاری شرکتهای تعاونی بر اساس معیارهای سنتی، دلیل اصلی وجود آنها را کاملاً نادیده میگیرد: آیا خوب به اعضای خود خدمت میکنند؟
- شرکتهای بدون مدیرعامل توسط اعضایشان بهصورت دموکراتیک کنترل خواهند شد. اما تصمیمات چطور گرفته خواهند شد؟ متفاوت است. برای مثال شرکتهای کوچک کارگری مانند چیز بُرد، تصمیمات عملیاتی روزانه توسط خود کارگران گرفته خواهد شد. حال اگر شرکت بزرگتر شود، آنها سراغ برگزینی نوعی رهبر یا مدیر میروند. پارک اسلوپ مدیر کلی دارد که حدود 80 نفر را رهبری میکند. بزرگترین شرکت تعاونی مصرفی و کارگری در جهان، ماندراگان، رئیس منتخبی دارد که حدود 30 هزار کارگر و مالک و 50 هزار کارمند قراردادی را رهبری میکند.
شباهتها و تفاوتها
اما نقشهای مدیریتی در شرکتهای بدون مدیرعامل با شرکتهای سنتی بسیار متفاوت است. رهبری، سیاستهایی را طرحریزی میکند که اعضا با آن موافقت داشته باشند. برای مثال کارگران ماندراگان میتوانند در هر زمان با رأیگیری رئیس را اخراج کنند. در شرکتهای تعاونی، هیچ فردی قدرت مطلق و بیچونوچرا مانند مدیرعامل شرکتهای سنتی ندارد. درعینحال، در هر دو نوع شرکتها، تصمیمات بزرگ با رأیگیری انجام خواهد شد، اما اینکه چه کسی و چه طور رأی دهد، از اهمیت به سزایی برخوردار است. در شرکتهای سنتی، حق رأی دادن با میزان سهامی که در اختیار است، تعریف میشود. هر چه سهام بیشتری داشته باشی، رأی بیشتری هم خواهی داشت.
برای مثال در آلفابت (به انگلیسی: Alphabet)، شرکت مادر گوگل، هزاران سهامدار وجود دارد، اما 2 مؤسس آن، با در اختیار داشتن 51 درصد از سهام، تمام تصمیمات و درنتیجه مسیر کمپانی را کنترل خواهند کرد. اما در شرکتهای بدون مدیرعامل هر عضو حق رأی دارد و در بیشتر تعاونیها، هر عضو تنها یک رأی در اختیار دارد. این سیاستگذاری، باعث میشود بهصورت بنیادین و رادیکالی نتایج متفاوتی را نسبت به شرکتهای سنتی شاهد باشیم. برای مثال ماندراگان، حقوق مدیرانش را به 6 برابر کمترین دستمزد کارگرانش محدود نموده است. برای مقایسه، مدیرعامل شرکتهای سنتی اسپانیایی، بهطور میانگین 143 برابر کارگرانشان حقوق میگیرند.
در پارک اسلوپ، جلسات رأیگیری ماهانه برگزار میشود و در صورت موافقت اکثریت اعضا، آن پیشنهاد به انجمن مدیران (که متشکل از خود اعضای شرکت هستند) برای تأیید نهایی ارسال میشود. در چیز بُرد، کارگر-مالکان تلاش میکنند در تصمیمات بزرگ به یک رضایت نهایی برسند. این بدان معناست که بعضی از تصمیمات ممکن است زمان زیادی را طلب نماید. برای مثال در اواخر دهه 1970 میلادی، کارگران بر سر اینکه آیا یک نشان در مورد تعاونی بودن شرکت در بیرون از محل کار بگذارند یا خیر، بحث کردند. این بحث، حدود یک سال و نیم به طول انجامید. اما این مباحثه طولانی و اختلافات باعث شد که آن تصمیم بسیار محکم شود؛ بهطوریکه بعد از نیمقرن هنوز هم آن نشان پابرجاست.
اما اینهمه داستان خوب شرکتهای بدون مدیرعامل نیست. مطالعاتی در بریتانیا نشان میدهد که احتمال شکست شرکتهای دانشبنیان یا استارتاپ تعاونی در 5 سال نخست، نسبت به استارتاپهای سنتی حدود 50 درصد کمتر است. در یک مطالعه دیگر، محققان از 600 کارگر در حوزه سلامت و در دو شرکت متفاوت (سنتی و تعاونی) نظرخواهی کردند. کارگران، کار یکسانی را با حقوق یکسان انجام میدادند. بزرگترین و شاید مهمترین تفاوت؟ کارگران شرکت بدون مدیرعامل 40 درصد رضایت شغلی بیشتری داشتند.
این پست دارای یک نظر است
منابع:
Elizabeth Galian
AIM Creative Studios.